حیرتی است در پس هر کوچه
پشت هر درخت٬ در پس هر نگاه
ساده نیست دردمندی
دردآشنایی تا بشنود درد درون
کوچه ها خاکی٬ مزارع خشک٬ چشمها حدقه ای خالی
سوسوی نوری در ناکجای افق
پرسشی بی پایان
قرنهاست دردی در پس این اندوه بی پایان
قرنهاست مرغی به هوای آزادی است
وعده ها آمدند و شدند
نقشها بازی و عوض شدند
اما٬ این رویا ...
کورسویی است در ناکجای افق
کودکی انگشت به دهان
مادری بچه ای در بغل
پدری نان در دست
کورسویی است در افق
آزادی ...
بانو شریعت رضوی آرامش را به جوانک بی قرار برمیگرداند...برچسب : نویسنده : reza-rad بازدید : 21